منبع اصلی نوشتار زیر در این لینک قرار دارد

تجربیات دارکوب – بخش اول

جند روزی میشه که تصمیم گرفتم از تجربه های سال پیشم بنویسم، از تجربه های کاری در موضوع کامپیوتر.تجربه هایی که از شکست به دست آوردم .معمولا آدم ها از شکست هاشون نمی نویسند تا نشون بدند که ما خیلی خفنیم، ولی من چیزی هستم که هستم، مطمئنم همه آدم هایی که دارند این مطلب رو می خونند شکست های زیادی خوردن، پس حداقل از نوشتن شکست هام خجالت نمی کشم ، ولی احتمالا تکرارش برام خجالت آور باشه.همینطور از دلایلش می نویسم و از چیزهایی که باعثش شد.

fail

حدود یکسال و نیم پیش  با چندتا از دوستام تصمیم به ثبت یک شرکت کامپیوتری گرفتیم، ولی هنوز مشخص نبود که قراره چه اتفاقی بیفته، یعنی می گفتیم ماهم شرکت می زنیم جمله ای که از ابتدا اشتباه بود، هنوز نمی دونستیم که قراره توی اون شرکت چه کارهایی انجام بشه و این اولین اشتباهمون بود! همون روزها یکی گفت اول چاله رو بکن بعد فکر چاه کردنش باش، باید اول یک کاری رو شروع می کردیم و بعد شرکتی حول اون کار تشکیل می شد، اینکه اول شرکت ثبت شه و بعدش بگیم خوب، حالا قراره چی کار کنیم؟ ما دوست داشتیم که مستقل باشیم، یک کسب و کار مستقل که خودمون بالای سر خودمون باشیم، بهای آزادی به قیمت مسئولیت، چیزی که ارزشش رو داره ولی از راه درست!

وقتی شرکت رو شکل دادیم علاوه بر برنامه نویسی چندتا کار اجرایی کوچیک هم انجام داده بودیم، برگزاری همایش توی انجمن علمی دانشگاه! و خوب max کارمون هماهنگ کردن چند نفر بود، ولی همین چندتا کار کوچیک توهم مدیریت خوب داشتن رو به من یکی از دوستام داده بود.اولین بازی که با php یک سایت نوشتم فکر می کردم انتهای برنامه نویسی اینجاست، به نظر خودم خیلی خوب نوشته بودم، بعدتر ها با sql injection آشنا شدم و فهمیدم چقدر راحت اون سایت می یومده پایین، بعدش با MVC و …، اون موقع ها فهمیدم که هیچی بارم نبوده و تصمیم گرفتم توهم فهم عمیق  چیزی بهم دست نده، اشتباهیی که دوباره ولی در حوزه دیگه ای تکرارش کردم( البته چند بار دیگه هم توی خود کامپیوتر این اتفاق افتاد و باعث شد به شدت درگیر توهم شم و خیلی عقب بیفتم، حداقل از خودم).

مدیریت وقتی معنی پیدا می کنه که نیروی کاری وجود داشته باشه، نیروی کار هم وقتی هست که یا پولی در میون باشه یا توی اون استارت آپ سهام داشته باشه، این دومین اشتباه ما بود. مدیریت تهی! یعنی می خواستیم چیزی رو مدیریت کنیم که اصلا وجود نداشت، ما باید خودمون رو مدیریت می کردیم و این کارو نکردیم.این توهم با جو دادن خودمون به خودمون بیشتر میشد ، یعنی واقع بینی رو گذاشته بودیم کنار، یه جورایی انگار فقط سه چهار نفریم تو ایران که می تونیم کد بزنیم ، طراحی سایت می کنیم و طراحی UI و …! به نظرم انگیزه لازمه، مثل آدرنالین می مونه و می تونه خیلی بیشتر از توان آدم اونرو به حرکت بیاره، ولی بصورت موقتی و در طولانی مدت ضرر کامله!

 

 



برچسب ها : ,