منبع اصلی نوشتار زیر در این لینک قرار دارد

دوستش دارم چون آموخت و می آموزد

هیچ وقت دوست نداشتم توی مسابقه هایی که شعور آدمی را می سنجند شرکت کنم ، اصلاً اهل هیچ گونه مسابقه ای نیستم اما نمی دانم چرا می خواهم در این مسابقه شرکت کنم و در حالی که می دانم دست به قلمم خیلی افتضاح است و هیچ وقت نتوانستم مطلبی را کامل و شفاف توضیح بدهم و درباره اش بنویسم ، شاید به خاطر جایزه ، شاید به خاطر این که بگویم من هم هستم ، شاید هم به خاطر دینی که به گنو/لینوکس دارم و ... از این مورد که رد می شوم به جایی می رسم که سخت ترین قسمت موضوع است و این که در مورد کدام خوبی گنو/لینوکس بنویسم ، قدرت ، پایداری ، به روز بودن ، امنیت ، جسارت بخشیدنش به کاربر و ... بله هزاران موضوع در مورد گنو/لینوکس می توان انتخاب کرد و نوشت . ولی من می خوام در مورد آشنایی ام با گنو/لینوکس بنویسم ، قبل از آشنایی من با گنو/لینوکس تنها استفاده من از رایانه محدود می شد به یک مرورگر برای مرور وب و انجام کارهایی اداری محلی که در آن کار می کردم  ، واژه پرداز برای نوشتن یکی دو خط گزارش روزانه و یک پیام رسان برای گپ و گفتگو با دوستان ، از رایانه برای گوش دادن به موسیقی با دیدن فیلم استفاده نمی کردم و به هیچ وجه هم عاشق بازی نبودم (شاید به خاطر این که پیر بودم :-دی) اما یک شب که در پارک قدم می زدم چشمم به یک تکه روزنامه روی زمین افتاد ، نمی دانم چرا خم شدم و آن را برای خواندن برداشتم اما الان خیلی خوشحالم ،‌ اما در آن کاغذ چی نوشته بود که من را مجبور شدم درموردش در این نوشته بنویسم ، بله درست حدس زده اید در مورد گنو/لینوکس نوشته بود آن نوشته در مورد ابونتو بود و این که رایگان است ، منبع باز است ، هرکس می تواند آن را تغییر دهید و این که هرکس می تواند به سایت اوبونتو مراجعه کند و آن را به رایگان دانلود کند یا این که سفارش دهد تا به رایگان برایش ارسال شود !!! رایگان ارسال شود !!! حتی برای کشور ایران که اکثراً تحریمش کرده اند ، زود آمدم خانه و با اینترنت کندی که داشتم به سایت اوبونتو مراجعه کردم و رفتم به قسمت درخواست سی دی ، با کمال تعجب دیدم کشور ایران هم در لیست کشورهایی است که شرکت کونیکال برایشان سی دی می فرستاد ، گفتم اگر این حرف هایی که می زنند درست باشد باید برای من هم بفرستند ، درست بعد دو هفته در خانه زده شد ، من : کی داره در می زنه ، یکی از آن سوی در : پستچی ، یک بسته از خارجه دارید-دقیقاً همین جمله :-دی - . یعنی کی فرستاده ؟ اوبونتو ؟ زود خودم را به دم در رساندم و بسته را از پستچی گرفتم و همان دم در باز کردم ، بله اوبونتو بودم ، از پستجی تشکر کردم و آمدم تو ، زود سیستم را روشن کردم و بعدش را هم خودتان می دانید که چه دسته گلی به آب دادم :-دی ولی آخر سر نصبش کردم و ازش خوشم آمد کم کم شروع کردم به مطالعه در مورد گنو/لینوکس که چی هست و چیه و اهدافش چیه و ... بعد آشنایی با گنو/لینوکس بود که اهداف من تغییر کرد و اهداف جدیدی روی میز من قرار گرفت و من امروز خودم را مدیون گنو/لینوکس می بینم که باعث شد من پا در دنیایی جدید و شگرف بگذارم ، دنیایی که پایانی ندارد ، کسی در اندیشه خیانت به دیگری نیست ، کسی دیگری را تحریم نمی کند و همه یک هدف دارند و آن هم کمک به آزادی نرم افزار است ، بعد از آشنایی با گنو/لینوکس دوستانی یافتم که حتی برای یک بار هم آن ها را ندیده ام اما بیشتر از خودم به آن ها اعتماد دارم ، بعد از آشنایی با گنو/لینوکس بود که آموختم باید قبل از این که حرفی بزنم خوب در مورد آن مطالعه کنم ، بعد از آشنایی با گنو/لینوکس بود که آموختم قبل از سوال در مورد مشکلی باید ابتدا خودم در مورد آن تحقیق کنم ، بعد از از آشنایی با گنو/لینوکس بود که آموختم اگر امروز کسی به من کمک کرد باید خودم را برای کمک به افرادی که بعد از من وارد این دنیای بزرگ می شوند آماده کنم ،‌ بعد از آشنایی با گنو/لینوکس بود که آموختم چیزهایی وجود دارد که ارزشش فراتر از پول است و هزاران مورد دیگر . گنو/لینوکس را دوست دارم چون به من آموخت و  می آموزد. اما هنوز در این فکرم که اگر من آن تکه روزنامه را پیدا نمی کردم الان ...



برچسب ها :