منبع اصلی نوشتار زیر در این لینک قرار دارد

مشتاقی و مهجوری

اینم یه تجربه پراکنده دیگه!

همینطور که از «رنگ رخساره»ی این پست نشون میده، یکم حال و هواش فنی نیست و میخوام در مورد یه تضاد درون خودم حرف بزنم. تضادی که حرف زدن ازش برام سخت بوده و هست.

مشتاقی

من علاقه وافری به حرف زدن/ارائه دادن/تولید محتوا دارم اینقدری که اگه یه روزی فکر کنم دیگه نمیتونم تولید کند اون روز ناامید میشم. اصلا این شوق ریشه‌اش در علاقه من به ارتباط برقرار کردن با دیگرانه و گرفتن سر این ماجرا در «این مقال نمیگنجه».

علاوه بر علاقه وافر به تولید، من علاقه بسی بیشتری به امتحان کردن و سرک کشیدن و تجربه جدید کسب کردن دارم، یعنی واقعا از رفتن و کشف کردن موضوع جدید، یادگرفتن، تجربه کردن واقعا لذت میبرم. پس اینجوری میشه که اسم وبلاگ من میشه «تجربه‌های پراکنده».

حالا این دو خصلت باعث میشه که من زیاد کار جدید امتحان بکنم، که اونایی‌اش که تو حوزه محتواست بیشتر بهم میچسبه.

این میشه مشتاقی!

مهجوری

خب این علاقه به سرک کشیدن نتیجه‌اش این میشه که خب بلاخره خیلی چیزا/جاها تکراری میشه و باید ازشون رد شد و این یعنی نیمه کاره ول کردن کاری که شروع کردی.

همچنین وقتی توی تولید محتوا من از مخاطبم ناامید میشم، یعنی حس میکنم ارزشی که برای من و مخاطبم ایجاد نمیشه ولش میکنم.

حالا این وسط من از یه سری کارهای نصفه با قلبی آرام و روحی مطمئن رد میشم، همچنین خیلی از تولید محتواها رو هم رها میکنم. اما وقتی که رها کردن در موضوعی باشه که دوستش دارم و دارم تولید محتوا میکنم رخ میده بشدت با احساس گناه و احساس‌های منفی روبرو میشم. و این موضوع خیلی بیشتر از یک رها کردن معمولی سوگواری میخواد

اینم میشه مهجوری!

خب که چی!

اگه لطف کردید و تا اینجا اومدید بهتون بگم که، همه اینا رو گفتم که این احساس گناه باعث میشه که کار جدیدی تو حوزه تولید محتوا شروع نکنم. کارهای قبلی رو هم ادامه ندم و احساس کنم بیچاره‌ام. و این بی‌چارگی اذیتم میکنه.

همین!

نوشته مشتاقی و مهجوری اولین بار در تجربه های پراکنده پدیدار شد.