اینم یه تجربه پراکنده دیگه!
دوستانی که من رو از نزدیک میشناسن میدونن که یکی از واضح ترین و بارزترین ویژگیهای من آسمون ریسمون بافتنه. در جاهای مختلف برداشتهای متفاوتی نسبت به این ویژگی من شده. بعضیها فکر کردن خالی بندم! بعضیها فکر کردن آدم خفنیم، بعضیها فکر کردن فخر میفروشم و برداشتهای مختلف دیگه ای داشتن. همین ویژگی آسمون ریسمون بافتن باعث شده من ناگهان آسمونی به ریسمون ببافم که بنظرم کارا اومده و بعضی وقتا که اون رو بادیگران به اشتراک گذاشتم گفتن که این ایده خوبیه. در اوقات بسیار کمی که یه سری از اونها رو اجرا کردم فهمیدم که بعضیاش خیلی خوب بودن برخیش هم اصلا به درد نمیخوردن.
با توجه به این موقعیت در راستای اینکه به خیال خودم ایدههام به هدر نره، از یک روزی سعی کردم اون ایدههایی که به نظرم بهتر بودن رو بنویسم. این نوشتن هم خوب بود هم بد. خوب بود از این لحاظ که من مستندات خوبی از ایدههام دارم. بد بود از این لحاظ که هر وقت به گذشته کاریم نگاه میکنم به خاطر همهی این ایدههای جمع شده و خاک خورده، احساس ناراحتی کردم. دلیل این ناراحتی اینه که اگه این ایدهها نوشته نشده بودن هیچ وقت هم جمع نمیشدن و انسان هم فراموش کاره و یادش میره که اصالتا ایدهای داشته.
اکثر این ایدهها، ایدههایی هستن که نتیجه وبگردیهای روزانه من هستن یا جوابهایی هستن که من سعی میکنم به مشکلات دوستان یا نزدیکانم بدم. بعضی از اونهای از ترکیب و در کنار هم گذاشتن پروژههای متنباز و یا تکنولوژیهای مختلف بوجود اومدن. مهمترین ویژگی مشترک این ایدهها این هست که معمولا این ایدهها خام هستن و به اندازه کافی پرداخته نشدن. چون اگه به اندازه کافی پرداخته بشن دیگه ایدههای خاک خورده نیستن و احتمالا من الان دارم توی «آخر هفتهها» روش کار میکنم و خودم منتظر یه محصول اولیه ازش هستم.
ممکنه بپرسید چرا من ایدههام رو منتشر میکنم؟
اولین و مهترینش اینه که میخوام حس کنم در مورد ایدههام قدمی برداشتم و این احساس خاک خوردگی رو ازشون بگیرم. دومین دلیل اینه که میزان استقبال عمومی از این ایدهها چقدره. این استقبال رو میشه توی سرچهایی که منجر به این صفحات میشه، توی تعداد نظراتی که اون پست میگیره و توی تعداد با نشرهایی که اون متن پیدا میکنه تخمین زد. یادتون باشه که بازار داشتن یک ایده یکی از مهمترین قدمها در ارزیابی و سنجش اعتبار یک ایده است. سوم اینکه در بسیاری از جاهای دنیا برعکس ایران میگن ایده اونقدرا مهم نیست. حداکثر ارزش یک ایده در دنیای منفجر شده امروزی(از نظر حجم اطلاعات و تولیدش و از این حرفا) حداکثر ۱۰۰ دلاره که من اگه بخوام به پول خودمون ارزشش رو بگم میشه ۱۰۰ هزار تومن. پس ایده خیلی مهم نیست اجرا مهمتره و اینکه من با هوش متوسطی که دارم ایدهای ندارم که قبلا به ذهن کس دیگهای در دنیای امروز نرسیده باشه. آخریش هم اینه که این ایدهها حداقل به این وبلاگ ممکنه رونق بده که این هم خوبه.
ممکنه بپرسید حالا چرا ایدهها رو بصورت آزاد منتشر میکنی؟ چرا برای ایدههات هزینهای دریافت نمیکنی؟
من با جستجوی اندکی که انجام دادم دیدم سایتهایی هستن که ایدههای نوی آدمها توشون منتشر میشه و همه اونها یه هزینه اشتراک دارن و حداقل از این راه پول در میارن. من شخصا از پول در آوردن بصورت عام و بصورت خاص از ایدههام بدم نمیاد اما حقیقتا شخصا علاقهای به این کار ندارم. شخصا اعتقاد دارم ایدهی من – درسته که به ذهن من رسیده – الزاما تا اجرا نشه خیلی ایده ناب و درخشانی نیست. همچنین اصالتا علم و دانش (که ایدهی من هم به نظر خودم بخشی از اون هست) کاملا آزاده و در اختیار همه قرار داره.
با این مقدمه آماده نوشتههای من در مورد ایدههای مختلف باشید. اما متاسفانه متنهای مرتبط با ایدهها ممکنه طولانی بشن(چیزی که من به شخصه ازش خوشم نمییاد) اما برای رسوندن یه ایده چارهای جز طولانی نوشتن نیست.
مهمترین امیدواری من اینه که بتونم از لابلای این نوشتهها با آدمهایی آشنا بشم که بتونم برخی از این ایدهها رو با کمک اونها بپرورونم و به نتیجه برسونم.
همین!