منبع اصلی نوشتار زیر در این لینک قرار دارد

چرا گنو/لینوکس رو دوست دارم؟

نمیخوام درباره آزادی بگم. اون خیلی دلیل مهمیه، دلیل اصلی من هم هست، ولی گفتنش تکرار بیخودیه، اونو همه میدونیم. میرم سراغ دلیل دومم که کمتر از همین آزادی نیست و البته یه جورایی از همین آزادی نتیجه میشه. بحث گیک بازی هم نیست. که مثلا چه کارهایی میشه با لینوکس انجام داد، قبلا دربارشون نوشتم. نه، دست کم اینبار نمیخوام اینطوری ببینم قضیه رو. دوست دارم چیزی رو به اشتراک بذارم که نتیجه (شاید بشه گفت بهش) تجربست.

و اما دلیل من: احساس امنیت. من با گنو/لینوکس احساس امنیت میکنم.
نه نه نه. اصلا منظورم ویروس و این بحثها نیست. اونها همه جا وجود دارن. گنو/لینوکس هم میتونه دچار مشکل بشه، با احتمالی خیلی خیلی خیلی کمتر از ویندوز، ولی ممکنه.
بهتره از قدیمتر شروع کنم!

هشدار، از این قسمت نوشته، میخوام یه سری تجربیات شخصی رو بگم، ممکنه با تجربیات شما همخوانی نداشته باشه، ولی به هر حال تجربه منه. ذکر اونها در اینجا، به معنی طلب راهنمایی نیست. اصلا دوست ندارم کسی بگه، فلان موقع میتونستی فلان کارو بکنی که جلوی بهمان اتفاقو بگیری. من همه این تجربه ها رو دوست داشتم، شاید اگه می‌تونستم عوضشون میکردم، ولی حالا که نمیتونم پس فکرشم نمیکنم.

۱- من خیلی سال پیش فهمیدم که دوست دارم برنامه نویس بشم. از GW-BASIC شروع کردم. بعدش QBasic و بعد ویژوال بیسیک چهار (در حد یکی دو هفته تا بتونم نسخه ۶ رو گیر بیارم. چی فکر کردین؟ سفارش دادم یکی از دوستام از شیراز برام پست کرد :)) )، و بعد ۶. تا سال ۲۰۰۰ با همینها سرگرم بودم و بعد به این نتیجه رسیدم که کافی نیستن. روز اول سال ۲۰۰۰ تعطیل بود، فکر کنم اصلا تعطیل اعلام کردنش به خاطر اون شایعاتی که بود، ولی مارو کشوندن دانشگاه برای کلاس جبرانی ریاضی مهندسی، و من همون روز تصمیم گرفتم برم سراغ دلفی.

خودم میخواستم تغییر کنم. خوب بود، هنوزم در یه شرایط کنترل شده خوبه، ولی هزینه داشت و داره. اون موقع خیلی کمتر از هزینه تغییرهای الانم.

۲- طول کشید تا تصمیمم رو عملی کنم. سخت بود. ولی وقتی MS رفت سراغ دات نت، خیلی کارم راحت‌تر شد (به هر حال همه چی عوض شده بود) و سر از دلفی درآوردم. اول دلفی ۵، هرگز از دلفی ۶ استفاده نکردم، چون تغییراتی توی ساختار کامپوننتها داده شده بود که یه مدت طول کشید تا جا بیفته، و بعد دلفی ۷. سالها با دلفی ۷ مشغول بودم.
ولی تغییرات کمپانی بورلند شروع شد، افتاد پشت سر MS و دلفی ۸ یه فاجعه بود (لازمه بگم فقط دات نت داشت؟). دلفی ۹ بهتر بود، ولی هنوز فاجعه بود، و همون موقع ویندوز ویستا قرار بود همه گیر بشه، یه سری چیزها توی دلفی ۷ نبود، یه سری آدم سرخوش نشستن یه سری انگولک کردن، ولی نشد. بورلند مرد، دلفی اما زنده موند و زندست هنوز، این چند سال خیلی زیاد بود و من فقط برای یه بار زندگی کردن وقت داشتم. این شد که تصمیم گرفتم برم سراغ چیز دیگه‌ای، و PHP رو انتخاب کردم.

۳- خیلی طول نکشید که PHP منو غرق کرد. یهو به خودم اومدم و دیدم دلفی رو دیگه احتیاج ندارم. بعد متوجه شدم که باید XP رو بذارم کنار، ولی ویستا مسخره بود، و سون هم روی سیستم قدیمی من جواب نمیداد. (محض کامل‌تر شدن قضیه، اون سیستم هنوز داره کار میکنه به عنوان یک نسخه پشتیبان خانگی از همه چی ، نیازی به بیشتر از اون نداشتم تا الان!) خوب تصمیمو چند وقتی بود که گرفته بودم، یه مدت برنامه‌هامو سوییچ کردم به برنامه‌های آزاد. OpenOffice – Pidgin و هر چیزی که معادل آزاد داشت رو روی ویندوز استفاده کردم و آخرش هم روزی که بیتا بدنیا اومد، به طور کامل ویندوز رو پاک کردم و کلا مهاجرت کردم به لینوکس. -سرخوشم دیگه! الی همیشه میگه، ولی تصمیم داشتم با تولد بیتا اینکارو بکنم، پس وقتی دو هفته زودتر از موعد اومد، منم خیلی عجله‌ای اینکارو کردم. باید انجام میشد :) -

۴- سالهاست که دارم با لینوکس کار میکنم. PHP بیشترین استفاده رو برام داشته و الانم بنا به دلایلی Python.

خوب، حالا سوال اصلی : چرا تو گنو/لینوکس احساس امنیت میکنم؟
من سالها با یه برنامه اشتباه دنبال MS بودم. یه کمپانی بزرگ. ولی مشکل این بود، که اگه بخوام قیاس کنم، من مورچه بودم، MS یه فیل. هر قدم فیل، هزارها مثل منو نابود میکرد. شانس آوردم، وقتی اومدم به سمت دلفی، هنوز انقدر انگیزه داشتم و هنوز انقدر وابسته نشده بودم به MS که نابود بشم. ولی خودتونو بذارید جای کسانی که اون دوران با VB کلی کار انجام داده بودن، خیلیاش رو نمیشد منتقل کنی به .NET یا اینکه میشد ولی انقدر هزینه بالایی داشت که نمی‌صرفید اینکار. دو نفر بودن که من میشناختم و یه شرکت داشتن با کلی پروژه VB که انجام داده بودن. همش از بین رفت. جفتشون بیخیال شدن و رفتن. اونا مثل من کله خراب نبودن و با انرژی البته :))

اما تجربه بعدی من بورلند بود. ایندفعه یه کم فرق میکرد، بورلند تو مقیاس بندی، دیگه فیل نبود. ولی نابود شد. نه کاملا، و بالاخره الان ظاهرا دوباره Embarcadro تونسته دلفی رو یه سروسامونی بده، ولی برای من خیلی بد بود.

من کلی برنامه داشتم که نمیتونستم ادامشون بدم. بالاجبار سورسشونو دادم به مشتری که دستکم اونا ضرر نکنن و مجبور نشن از اول کلی هزینه کنن. بدنش به یه دولوپر دیگه که گسترشش بده براشون. اما من کلی از کارهام، کلی از دانسته‌هام بی‌فایده شد. درسته که کلیت تجربه خیلی مفید بود برام، ولی شاید بیشتر از نصف تجربه‌هام تو ویندوز و دلفی دیگه به‌درد نمیخورن.

اما الان. سالهاست که PHP کار میکنم. وقتی شروع کردم ۳.۱۴ تازه منتشر شده بود و من اولین پروژه جدیمو با ۴ ارایه دادم. جایی هنوز داره کار میکنه بدون هیچ مشکلی! حتی با اینهمه رشدی که PHP داشته (و نه اینکه اصلا تغییری صورت نگرفته). هنوز حتی اون اولین تجربیاتم تو دنیای گنو/لینوکس، دارن بهم خدمت میکنن. دیگه نگران نیستم که فلان سرویس وقتی رفت کنار و یه چیز دیگه جاش اومد من باید کلی هزینه کنم تا یادش بگیرم. معمولا اینجا همه چیز سعی بر حفظ Backward compatibility دارن، همه برنامه‌ها قراره در خدمت من باشن و هدفی که دارم، هر چی که هست. نه که من برده اونها باشم و مجبور باشم از یه چیز انحصاری استفاده کنم. چیزی که ریسکش برام خیلی بالا باشه، چیزی که کوچکترین تغییرش نابودم کنه.

گاهی اینجامشکلاتی هست (مثلا Python 2 به 3 ) اما انقدر بهت فرصت میدن که کل این مشکلاتو حل کنی. اینجا بهشت مورچه‌هاییه که عمرشون کوتاهه(متوسط عمر ما چقدره مگه؟) و نمیتونن همه عمرشونو صرف این تغییرات احمقانه کنن. تغییر هست، ولی جذابه و نابود کننده نیست. انقدر نیست که دوباره بیمصرف بشی، دوباره صفر بشی و از اول شروع کنی. نهایت تغییر اینه که نمیتونی از Gnome استفاده کنی به نظرت مسخره شده؟ خوب چه اهمیتی داره؟ هنوز کلی آلترناتیو داری براش!

چرا اینجا اینطوریه؟ دلیلش روشنه. اینجا همه مورچه هستن. مثل من. هیچکدومشون نمیتونن به همین راحتی منو نابود کنن (بگذریم از اینکه نمیخوان!!). موقعیت من، به عنوان یه مورچه کوچیک، کاملا تثبیت شدست، و این اجتماعی که ما داریم، به همین راحتی نابود شدنی نیست. حتی اگه فیلی به عظمت MS دشمن ما باشه. اینجا یه اسم هرچقدر بزرگ باشه، حتی اگه در حد استالمن باشه، خیلی ساده میشه جلوش وایساد. میشه باهاش مخالف بود، چون به هر صورت، هر چی که هست و هرکاری که کرده، اونم هنوز یه مورچست.

من هنوز میتونم از سخت‌افزارهای قدیمی خودم استفاده کنم. من هنوز میتونم کدهای نسبتا قدیمی خودمو ادامه بدم. اگه به هر دلیلی PHP رو Zend بذاره کنار، یه گروه دیگه هستن که ادامش بدن. (دقیقا اتفاقی که برای Qt افتاد) امنیت من، توی همین وضعیت تضمین شدست. نگران این نیستم که نابودی فلان کمپانی چه تاثیری خواهد گذاشت بر روی زندگی من، چون تاثیری نخواهد گذاشت. من به این میگم آرامش. من به این میگم امنیت. من به این میگم دلیل، دلیل برای دوست داشتن GNU/Linux

خیلی جالب بود وقتی داشتم اینو مینوشتم خود وردپرس، یه پست دیگه هم معرفی کرد که بیربط نیست : لینوکس و شوقی که گم کرده بودم

blog-competition-468



برچسب ها : , , , ,