منبع اصلی نوشتار زیر در این لینک قرار دارد

چه زمانی اسکالا مناسب نیست و چه زمانی مناسبه؟

امکان نداره چندتا برنامه‌نویس که با اسکالا آشنا هستند دور هم باشن و صحبت‌های منفی در مورد اسکالا نشه. مثلا اینکه اسکالا برای فلان موقعیت خوب نیست، زبونه سختیه، یاد گیریش ممکنه ارزشش رو نداشته باشه، وقتی جاوا ۸ لامبدا رو اضافه کرده بهتر نیست نریم سراغ یه زبون جدید؟ و از این قبیل…

تمام این صحبت‌های منفی بر میگرده به مسائل منابع انسانی و کار تیمی. توی این پست سعی میکنم بر اساس تجربیاتی که دارم توضیح بدم در چه شرایطی استفاده از اسکالا مناسب نیست و بهتره از یه جایگزین ساده‌تر مثل جاوا یا گو استفاده کرد و یا در چه شرایطی اسکالا می‌تونه یه انتخاب هوشمندانه باشه و کلا چرا باید از اسکالا استفاده کرد.

قبل از هرچیزی باید بگم که اضافه شدن لامبدا به جاوا ۸ فقط یک قدم برای نزدیک‌تر کردن جاوا به اسکالا بوده و خیلی امکانات دیگه هست که فعلا توی جاوا پشتیبانی نمیشه و اگر با اسکالا کار کرده باشید، باز هم کار با زبون جاوا براتون سخته. امکاناتی مثل Type-safety واقعی، Immutability، Pattern Matching و … چیزهایی هستند که توی دنیای امروز تبدیل به یه نیاز حیاتی شدن. شاید یه مقداری از اینها رو بشه توی جاوا شبیه‌سازی کرد ولی کار اضافه‌تر میبره و از اون مهمتر هنوز توی فرهنگ زبون جاوا جا نیفتاده. در حالی که اینها جزو فرهنگ اسکالاست و برنامه‌نویس اسکالایی وجود نداره که اینها رو ندونه.

خوشبختانه دانشگاه‌های برتر دنیا مثل دانشگاه‌های ایران نیستند و واقعا علم کاربردی تولید میکنن. بحث کامپایلرها و زبان‌ها هم مستثنا نیست و پیشرفت‌های خیلی زیادی توی ۴۰ سال اخیر داشتند. این پیشرفت‌ها توی بعضی از زبون‌های برنامه‌نویسی مثل اسکالا و راست (Rust) نمود پیدا کرده و بعضی از زبون‌های جدید مثل گو تقریبا این ۴۰ سال رو نا دیده گرفتن، در عوض سازنده‌هاش بیشتر از هر چیزی روی مولد بودن و کارایی بیشتر برنامه‌نویس و راه افتادن سریع برنامه‌نویس‌های مبتدی تاکید کردن. به عبارت دیگه تمرکزشون روی غیر حرفه‌ای‌هاست که البته بیشتر جامعه رو تشکیل میدن.

من یه انتقاد جدی به فلسفه تولید زبون‌های بیش از حد ساده دارم؛ هر چند وضعیت زندگی، بعضی‌هامون رو شبیه ماشین کرده ولی انسان‌ها به طور فطری ماشین نیستند و دوست دارن بهشون اهمیت و قدرت داده بشه تا بتونن چیزهایی بسازن که کار اون‌ها رو راحت‌تر کنه و حتی جاشون رو توی موقعیت‌های خسته‌کننده بگیره. طراحی یک زبان خیلی خیلی ساده مثل طراحی یک سیستم برده داری میمونه. تصور کنید یه لشکر برنامه‌نویس داشته باشید که مثل کارگرهای فرعون مشغول ساخت اهرام مصر باشن. دنیا روز به روز داره بیشتر ماشینی میشه و آدمها روز به روز دارن بیشتر باهوش میشن و نیاز به برده خود به خود کمتر میشه. خیلی از چیزهای علمی که تا چند سال پیش درکش برای بشر سخت بود الان برای بچه‌های مدرسه‌ای یه موضوع ساده‌ست. اگر قرار بود بیش از حد نگران پیچیدگی باشیم کلا دنیای ما این شکلی نبود و هنوز داشتیم با اسب و الاغ جابه‌جا میشدیم. پس این ایده که ابزارهای پیچیده برای آدمهای باهوش بسازیم ایده بدی نیست.

خلاصه اینکه؛ اسکالا قدرتمندترین زبونی هست که توی بازار موجوده و میشه باهاش پروژه‌های واقعی و کاربردی اجرا کرد. تقریبا هیچ ویژگی وجود نداره که توی یه زبون برنامه‌نویسی باشه و توی اسکالا وجود نداشته باشه یا نشه شبیه‌سازیش کرد.

متاسفانه یا خوشبختانه، فقط افرادی که از هوش خوبی برخوردار هستند می‌تونن ابزارهای پیچیده و قدرتمند رو یاد بگیرن و ازشون استفاده کنن، ولی اگر این هوش زیاد باشه می‌تونه توی یه سری شرایط خطر ناک بشه. به قول معروف، قدرت، مسئولیت میاره.

وقتی تیم توسعه متشکل از آدمهای متنوعی باشه، این آدمهای باهوش ممکنه کار رو پیچیده کنن و طوری کد بزنن که بقیه افراد تیم نتونن سر در بیارن. در نتیجه وقتی آدمهای باهوش تیم حضور نداشته باشن یا تیم رو ترک کنن برای نفرات عادی خیلی سخته میشه که بخوان مسئولیت اون آدمهای باهوش رو به عهده بگیرن. دقت کنید که بین آدم باهوش بی تجربه با آدم کم‌هوش با تجربه فرق هست!

خواه نخواه تعداد برنامه‌نویس‌های حرفه‌ای و باهوش نسبت به کل برنامه‌نویس‌ها خیلی خیلی کمتره (همونطور که نسبت برنامه‌نویس‌ها به کل آدمها خیلی کمه). وقتی تیم بزرگ باشه (مقدار بزرگ بودن بسته به کشور و شرایط فرق میکنه) احتمال وجود آدمهای غیر حرفه‌ای بیشتره و اینجا جایی هست که استفاده از اسکالا می‌تونه خطرناک باشه. توی این تیم‌ها، زبون‌هایی مثل جاوا یا گو میتونه انتخاب خیلی بهتری باشه.

هر چند توی این شرایط یه نکته مهم دیگه هم وجود داره که معمولا از قلم میفته؛ شما نمی‌تونید یه سری برنامه‌نویس کم تجربه رو استخدام کنید و انتظار داشته باشید با استفاده از یه زبان و تکنولوژی ساده‌تر بتونید یه خروجی خوب بگیرید. به هر حال حداقل به یک نیروی کاملا حرفه‌ای و کار بلد نیاز دارید که بتونه تیم رو رهبری و هدایت کنه و حتی اگر لازم شد خودش بخش‌هایی از کار رو دست بگیره. اما پیدا کردن آدم حرفه‌ای که خودش به خوبی کد بزنه و حاضر باشه با زبون‌های بسته‌تر و ساده‌تر کار کنه سخت‌تره و اگر هم پیدا بشه همون قضیه ریسک وابستگی به یک نفر خاص پیش میاد دوباره!

اما اگر میخوایید یه تیم توسعه‌ی کوچیک و چابک و باهوش داشته باشید (که خیلی پیشنهاد میشه ولی همیشه در دسترس نیست) اسکالا اتفاقا انتخاب مناسب‌تری هست و حتی یه سری از ریسک‌های شما رو کم می‌کنه. مثلا ریسک خسته و کسل شدن نیرو بخاطر استفاده از تکنولوژی تکراری، زیادی ساده، زیاده گو (Verbose) و دست و پا گیر، رو پایین میاره و پیدا کردن نیروی گیک و کسی که عاشق کارش باشه و از جون و دل مایه بذاره رو راحت میکنه. توی این استراتژی شما باید دنبال آدمهای خیلی باهوش و حرفه‌ای ولی در تعداد کم باشید. این استراتژی بر خلاف عقیده خیلی از مدیرهاست که معتقدن داشتن ۱۰ تا برنامه‌نویس مبتدی که در ماه یک میلیون تومان حقوق میگیرن بهتر از داشتن یه برنامه‌نویس کاملا حرفه‌ای هست که در ماه ۱۰ میلیون تومان میگیره.

یه نکته دیگه پیش‌بینی زمانی هست که کل تیم توسعه یا افراد کلیدی، پروژه رو ترک میکنن و به طور کل نفر یا نفرات جدیدی باید کار رو ادامه بدن. این مورد توی ایران خیلی دور از انتظار نیست چون تیم‌ها خیلی بزرگ نیستن. اسکالا توی این شرایط، هم می‌تونه مشکل ساز بشه هم کارگشا باشه! مشکل ساز این جهت که پیدا کردن برنامه‌نویس اسکالا سخت‌تره و اگر هم پیدا بشه ممکنه قوانین و دست خط برنامه‌نویس قبلی رو قبول نداشته باشه. از طرفی می‌تونه کارگشا باشه از این نظر که آدمهای گیک و دنبال دردسر رو به خودش جذب میکنه؛ شاید پیدا کردن یه برنامه‌نویس دنبال دردسر و باهوش که با اسکالا کد میزنه آسونتر از پیدا کردن معادل جاوا کارش باشه.

یه موقعیت جالب دیگه؛ وقتی یک نیروی حرفه‌ای که سال‌هاست روی زبان‌های مختلف برنامه‌نویسی مخصوصا جاوا کار کرده باشه و کارش رو دوست داشته باشه و بخواد آینده کاریش رو بهبود بده، اگر با دو موقعیت کاری مشابه هم روبرو بشه که یکی از اون‌ها با جاوا کار کنن و دیگری با اسکالا، به احتمال خیلی زیاد موقعیتی که امکان کار با اسکالا رو داره انتخاب میکنه. حتی خیلی‌ها حاضر هستند موقعیت کاری کنونی‌شون که براشون کسل کننده شده ترک کنن و با یه زبون جدیدتر و پیچیده‌تر کار کنن. حتی به قیمت ریسک مالی. البته که تعداد این آدمها کمتره ولی در عوض عاشق کارشون هستند و با بهترین کیفیت کار میکنن.

باید دقت کنیم که ما دنبال یه حداقل‌هایی هستیم و نمی‌تونیم هر برنامه‌نویس بی تجربه و بی علاقه‌ای رو وارد کار‌های حساس کنیم (حداقل اگر می‌خواییم کار به خوبی انجام بشه و جواب بگیریم). چون در این صورت به هر حال کار به جای خوبی نمیرسه و دیگه اهمیتی نداره تکنولوژی و زبون چی باشه. توصیه میکنم حتما این مقاله رو بخونید (در زمان نوشتن مقاله پایتون هنوز جا نیفتاده بود و چیز تازه‌ای بود).

اما از نظر حرفه‌ای اسکالا می‌تونه چه تاثیری توی زندگی شغلی یه برنامه‌نویس بذاره؟

اسکالا برای مبتدی‌ها ساخته نشده و معمولا برنامه‌نویس ضعیف یا حتی متوسط اسکالا وجود نداره. کسی که تونسته اسکالا رو خوب یاد بگیره و باحاش کارهای جدی انجام بده معمولا آدم حرفه‌ای هست. شاید واسه همین مستندسازی و آموزش اسکالا یه مقدار ضعیفه!

من یه تجربه جالب از این موضوع دارم؛ زمانی که روی پلتفرم دات نت کار می‌کردم، سعی میکردم بهترین کار ممکن رو ارائه بدم، همیشه به روز بودم و از جدیدترین متدهای طراحی و پیاده‌سازی روز دنیا استفاده می‌کردم. همینطور خیلی سعی میکردم فعالیت‌های اجتماعی داشته باشم و کارهام رو به معرض نمایش بذارم. ولی استقبال خوبی از کارهام به خصوص از طرف آدم‌های حرفه‌ای نمی‌شد. هیچ وقت نمی‌شد جایی برای گرفتن پروژه برم و با رقبای داغون که با قیمت پایین و کیفیت خیلی پایین‌تر کار میکردن رو به رو نشم. همیشه لازم بود کلی صحبت کنم و دلیل بیارم تا خودم رو به کارفرما ثابت کنم. سطح کاری کارفرما‌ها و همکارایی که باهاشون کار میکردم خیلی پایین بود و اکثرا «بزن در رویی» و «فقط برای پول» کار میکردن و کارهای بی دوام و معمولا بی فایده انجام میدادن. البته بودن آدمهایی که حرفه‌ای کار میکردن ولی بیشترشون بیش از حد مغرور بودند و خیلی نمی‌شد بهشون نزدیک شد.

بعد از اینکه اومدم روی لینوکس و اسکالا، اوضاع به شدت تغییر کرد! کلا آدمهای سطحی و کمتر حرفه‌ای رو تقریبا نمی‌دیدم. کار سختتر پیدا میشد (البته من کارهای دیگه مثل روبی و پایتون رو هم قبول می‌کردم) ولی وقتی پیدا می‌شد عالی بود. با آدمهایی سر و کار داشتم که اصلا فکر نمیکردم داخل ایران وجود داشته باشن. توی همین دو سال با آدمهایی آشنا شدم که بیشتر از کل ۱۰ سالی که دات نت کار میکردم می‌ارزیدن. آدمهایی رو دیدم که فوق‌العاده حرفه‌ای و دانشمند هستند ولی اصلا غرور ندارن و به راحتی میشه باهاشون صحبت کرد و ازشون چیز یاد گرفت. باحال‌ترین قسمتش این بود که دیگه نیازی نبود خودم رو ثابت کنم؛ یادمه توی یه جلسه که طرفین می‌خواستن مهارت‌های خودشون رو به رخ بکشن همون ابتدای جلسه از من سوال کردن که با چه زبونی کار میکنم، احتمالا اسم اسکالا رو هم نشنیده بودن ولی همین باعث شد، با وجود اشتیاق من برای به چالش کشیده شدن، تا آخر جلسه دیگه هیچ بحث فنی با من نکنن و هرچی میگم بدون سوال و چون و چرا قبول کنن!

خلاصه

  • هر کاری رو با هر زبونی میشه انجام داد ولی فقط برنامه‌نویس‌های خاصی هستند که می‌تونن با هر زبونی کاری که مد نظر شماست انجام بدن، پس انتخاب زبون برنامه‌نویسی و فرهنگی که اون زبون با خودش میاره خیلی مهمه
  • اگر تیم بزرگ دارید از اسکالا استفاده نکنید
  • اگر دنبال آدمهای باهوش هستید و می‌خوایید یه تیم منحصر به فرد بسازید اسکالا انتخاب بهتریه
  • اگر می‌ترسید که برنامه‌نویسهای باهوش شما پروژه رو رها کنن اسکالا انتخاب مناسبی نیست
  • اگر می‌ترسید که برنامه‌نویسهای باهوش شما پروژه رو رها کنن شما روش خوبی رو انتخاب نکردید و به هر حال همیشه با مشکل نیرو درگیر خواهید بود، بهتره به فکر یه راه حل اساسی باشید؛ مثلا شراکت با برنامه‌نویس‌ها
  • استفاده از یه تکنولوژی یا زبون باحال و مدرن باعث جذب آدمهای باهوش میشه
  • اگر برنامه‌نویس هستید و این کار رو واقعا دوست دارید و میخوایید توش پیشرفت کنید، اسکالا می‌تونه یه سرمایه گذاری فوق‌العاده باشه
  • امروز اسکالا یک زبون قدرتمند و باحاله، ممکنه فردا یه چیز دیگه‌ای جای اسکالا رو بگیره. در اون صورت باز هم همین صحبت‌ها مصداق داره فقط کافیه اسم اسکالا رو با اون زبون جایگزین کنید
  • درسته برای کار کردن با اسکالا لازمه از یه حداقل هوشی برخوردار بود ولی این دلیل نمیشه که کسانی که با زبون‌های ساده‌تر کار میکنن هوش کمتری داشته باشن. صحبت اینه که به هر حال آدمهای حرفه‌ای، عاشق و باهوش تعدادشون کمتره و بیشتر جذب چیزهای پیچیده میشن



برچسب ها :